عرفان سلطنتي عليه عقلانيت فقاهي
عرفان سلطنتي عليه عقلانيت فقاهي
عرفان سلطنتي عليه عقلانيت فقاهي
بازسناشي ريشه هاي معرفتي شورش سبز در مباحثه اي جامعه شناختي
اشرافيت صوفي غير عقلاني
خود شاه يک مقوله عرفاني است. وقتي ازعرفان به سياست مي رود با پادشاهي يک سيستم براي ما درست مي کند که مي توانيم اسمش را اشرافيت ايراني بگذاريم که اين قبل از اسلام و بعد از اسلام خيلي فرقي نمي کند.
هخامنشيان اولين حکومت منسجم ايراني است و در تاريخ امپراطوري را بنيان مي گذارد در کوروش هم همين اشرافيت ايراني هست. دين، مذهب و عرفان در دوره کوروش هست و حکومتش هم پادشاهي است. اولين بنيان گذار جامعه اي به معناي جامعه مدني همين دين عرفاني ايراني است.
ما تا انقلاب يک نظام پادشاهي داريم و بعد پادشاهي کنار مي رود و به جايش ولايت فقيه مي آيد که در آن سعي مي کنيم به يک عقلانيت غير پادشاهي برسيم. همراه با انقلاب ساختاري انقلاب معرفتي هم رخ مي دهد. چهره ما بعد ازانقلاب ديگر چهره ما قبل ازانقلاب نيست. انقلاب کرديم اما عرفان ما که گم نمي شود. تقريبا 8-7 سال از انقلاب گذشته بود که ديديم بازگشت عرفان درکشور شروع شد، بعد هم برخورد عرفان روشنفکران ديني با فقاهت پيش مي آيد. يعني تاييد عرفان و مقابله با فقه که در قالب سياسي هم عملا يک نوع مثلا نقد حکومت اسلامي و جمهوري اسلامي را به وجود آورد. همان موقع من گفتم اگر شما دنبال اين بحثها باشيد بايد به پادشاهي هم تن بدهيد. اگر کساني ولايت و ولايت فقيه را قبول نکند بايد غالبا به چيز ديگري تن بدهند، آخرش رسيديم به سيستم هاي شاهنشاهي که در همين وقايع اخير مي بينيد که به صورت فعال حرکت مي کنند.
بعد از انقلاب آقاياني که نقد ولايت فقيه و فقاهت مي کردند دوباره برگشتند به عرفان. اگر نگاه کنيد از نظر معرفتي، روشنفکري و ساختاري همه اينها مرکزشان انگليس بوده است. خيلي از کساني که در وقايع اخير دستگير شدند دانشجوهاي پيرو خط امام بودند که بورس کمبريج گرفتند و آنجا درس خواندند.
کاري که مشروطه در ابعاد خارجي کرد اين بود که ما را از حالت رابطه مستقيم با روسيه درآورد و کاملا انگليسي کرد. اينجا بود که آمريکا خواست نفوذ کند. در نهضت ملي کردن نفت، ما نفت را از انگليس گرفتيم و به آمريکا داديم، اين بحث ها بود تا انقلاب اسلامي...
الان ساختار جهاني دارد به هم مي خورد. رئيس جمهور چين ده سال پيش به مقام معظم رهبري گفت ما ده سال ديگر آمريکا را از نظر اقتصادي زمين مي زنيم. ژاپن براي 50 سال وابسته به آمريکا بود. دولت اخيري که روي کار آمده دولتي ضد آمريکايي و طرفدار آسيا است.
رفتن به طرف عقلانيت جا گذاشتن تصوف و ايجاد يک نظام عقلاني براي پيشرفت نظام جمهوري اسلامي، مهمترين مبناي هدف داخلي ماست. در حوادث پس از انتخابات انگشت اتهام را درخارج از کشور به سمت انگليس و در داخل به سمت اشرافيتي مي گيرم که تصوف گراست و عقلانيت را نمي خواهد بپذيرد.
جنبش اجتماعي طبقه متوسط
من فکر مي کنم اعتراضات چند ماه اخير به نحوه برگزاري و نتيجه انتخابات يک جنبش اجتماعي است نه يک هيجان عمومي. نه يک شورش اجتماعي است و نه لزوما يک بسيج اجتماعي که احزاب راه انداخته باشند. به هيچ وجه در جامعه ما احزاب سياسي قدرت بسيج گسترده اجتماعي را ندارند پس اين اتفاقات نه يک اغتشاش و نه يک آشوب و نه يک شورش است. هيچکدام از اينها نامهاي برازنده اي براي اين جريان اصيل اجتماعي نيست. بلکه يک جنبش اجتماعي است که از دل جامعه و شبکه هاي آن آزاد شده و به يک هستي پويا و زاينده تبديل شده و به درجه اي از استقلال و پويايي هم دست يافت.
از مهمترين ويژگيهاي که اين جنبش اجتماعي پيدا کرده اين است که اين توان لازم را براي هويت و معنا بخشيدن به خودش پيدا کرده است. از طرفي شما به روشني مي بينيد که نمادها و علايم معين دارد. شبکه هاي اجتماعي گسترده اي به او متصل شده است. مسيرهاي ارتباطي روشني براي خودش پيدا کرده و مهمتر از همه، ارتباط بسيار گسترده اي با طبقه متوسط فرهنگي جامعه پيدا کرده و اين امکان باز توليد معنا و نماد را براي اين حرکت اجتماعي فراهم آورد يعني از يک بدنه فرهنگي جامعه ارتزاق مي کند.
در واقع اگر ما به درستي بخواهيم با آن برخورد داشته باشيم. بايد توانايي هايش را درک کنيم و به رسميت بشناسيم و به شيوه اي برخورد کنيم که اين جريان نيرومند اجتماعي در مسير سازندگي، بالندگي و اعتلاي کشور سوق پيدا کند.
اين مقابله اي که در واقع بين حکومت و اين جنبش اجتماعي صورت گرفته و جامعه و دولت را به دو تکه تقسيم کرده فوق العاده توان حکومت را به تحليل برده است. اتفاقا خود اين شيوه هاي برخوردي که حکومت با اين جنبش کرده بيشتر باعث تندروي و راديکال شدنش شده است. همه جاي دنيا چنين جنبشي را در جهت توسعه عقلاني کشور پيش مي برند. من فکر مي کنم اگر تدابير همه جانبه اي اتخاذ نشود. اين تنشهاي اجتماعي، همه عرصه هاي حيات اجتماعي ما را در برمي گيرد و بحرانهاي گسترده و عميق تر اجتماعي به وجود مي آيد ولي در کوتاه مدت ممکن است به نظر بيايد. همه چيز تحت کنترل است.
چند پيشنهاد جامعه شناختي براي برون رفت از اين وضعيت دارن. از جمله ريشه هاي عميقش مي توان به برآورده نشدن مطالبات اجتماعي و ضعف پاسخگويي حکومت اشاره کرد. واقع انتظارات برآورده نشده فراوان منجر به ناآرامي مي شود. ناکارآمديهاي نهادها سياسي به ويژه نهادهاي انتخاباتي کشور يکي از ريشه هاي ناآرامي اجتماعي است که اين قابل بحث و استناد است. البته اين اختصاص به اين دولت هم ندارد ولي من باز هم فکر مي کنم که در دولت نهم مقداري بحران اعتماد شکل گرفت.
دوگانگي عقيدتي يکي از ريشه هاي بارور شدن منازعات در چند ماه اخير بوده است. جابجايي رابطه طبقات با حکومت اتفاقي است در انتخابات دور قبل به وجود آمد و در اين دوره هم باز توليد شد. دولت اول انقلاب در بين همه طبقات متوسط اجتماعي تکيه گاه مطمئني داشت و طبقه اشرافي و متمکن طبقه باروري در جامعه نبود. به عبارتي تقريبا راي دولت و رئيس جمهورازهمه طبقات اجتماعي بود. در دولت سازندگي هم اين معنا تا حد زيادي حفظ شد. در زمان دولت معروف به اصلاحات فاصله طبقات بيشتر شد در عين حال رئيس جمهور در بين لايه ها و طبقات اجتماعي راي داشت.
آرايش جديد طبقاتي در جامعه يکي از ريشه هاي عميق اجتماعي منازعات است، اين را بايد درست تحليل کنيم. اين جابجايي طبقه صورت گرفته و الان تکيه گاه اين جنبش اجتماعي طبقه متوسط هست.
راه حلهاي کوتاه مدت من ميانجيگري نهادهاي واسط غير سياسي براي ايجاد مسامحه در بين رهبران نيروهاي سياسي رقيب و تاکيدم بيش از همه به نهاد مرجعيت است. دوم؛ منطقي کردن فضاي رسانه اي کشور، خصوصا رسانه هايي که تحت نفوذ و تاثير دولت هستند. حکومت عامل بودنش را بايد در فضاي باز رسانه اي نشان بدهد، نه در فضاي بسته و مسدود در مواجهه با جريان لطيف اجتماعي نبايد روشهاي غلط را اتخاذ کرد و نخستين گامش هم اين است که اين اعتراضات به عنوان يک جنبش اجتماعي به رسميت شناخته و شرايط قانوني براي تخليه هيجانات عمومي فراهم بشود. البته بايد شرح صدر و تحمل کافي از جانب جکومت، براي انتقاد از حکومت در جامعه به وجود بيايد.
طبقه متوسط توليدي: طبقه متوسط مصرفي
آيا واقعا جنبش اجتماعي بود؟ من ميگويم نبود ما يک قشر متوسط توليد داريم و يک قشر مصرفي. جنگ بين دو تا قشر متوسط است. قشر متوسط که به احمدي نژاد راي داد و بيشتردرشهرستان و روستاها بود. 25 ميليون به احمدي نژاد راي دادند و تقلب هم نبود. اگر رهبري شهر ري را کنترل نمي کرد - شهر ري که همه مغازه هايشان عکس احمدي نژاد نصب کرده بودند- وآن جمعيت مي آمد بالاي شهر من نمي دانم چه اتفاقي مي افتاد؟ من معتقدم که اين بحث بيشتر از يک جنبش اجتماعي است. هم در بعد داخلي و هم در بعد خارجي. ي متفاوت توي ظرفهاي متفاوت پيدا کرد.
منبع: نشريه راه شماره45
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}